نویسنده: مامانی شنبه 86/7/14 ساعت 11:27 عصر
ماه رمضون امسال هم داره تموم میشه و من بدون حتی یک روزه!دارم باهاش خدافظی میکنم.ماه رمضون امسال رو خوردم و آشامیدم بخاطر سلامتی جونورم(همون فرشته م)ولی امیدوارم من و همراهم از برکات این ماه بی بهره نمونده باشیم(مطمئنم نبودیم)
دلم میخواست شبهای قدر وقتی جوشن رو میخوندم وتکونهاشو مثل تلنگر احساس میکردم به بقیه هم نشونش بدم، حس فوق العاده ای بود
هنوز سر اسم خاصی به توافق نرسیدیم مشکل بزرگ هم همون ندونستن جنسیت شینگیلیه!که انشاءالله تا ماه آینده حل میشه.
گرچه عجله و اضطرابی هم برای دونستنش ندارم فقط به دو دلیل :اول اینکه برای انتخاب اسمش وقت کافی داشته باشیم و بعد هم برای خرید وسایلش که خودش انمدازه کلی جهیزیه اس!دیگه دوبله نشه بهتره
و اما اسم وبلاگم؛این یک هفته یه کمی در موردش فکر کردم اسمهایی هم به ذهنم اومد ولی سریع وتو میشد!دلم میخواست اسم تکراری و لوسی نباشه.یه اسمی باشه که واقعا برازنده ی مامانی ناز من!باشه.
بهونه ی بودن من این همون اسمیه که هنوز وتو نشده،بهش میاد نه؟
از هفته ای که گذشت براتون بگم که یکی دو شبی رو مهمون خونه پدری بودم که مثل همیشه بخور و بخواب بود و مسلما خوش گذشت
مخصوصا وقتهایی که مامانم از بیرون برمیگشت اونم با دست پر،هر بار یکی دو دست لباس نوزاد خریده بود و من و خاله هاش هم مثل بچه ندیده ها(لباس بچه ندیده ها)تا شب هزار بار این جعبه ها رو باز میکردیم برای لباسها ذوق میکردیم .احتمال میدم تا دنیا اومدنش چند باری مجبور بشیم لباسها رو بشوریم!!
اینم یه سورپریز جالب
هرکسی از همینجا بفهمه بچه ام دختره یا پسر ایوالله داره ( جایزه مایزه خبری نیس)
چرا اینجوری نیگاش میکنین بچه امو ،مگه تا حالا فرشته ندیدین؟